♥̉̉̉سفر چابهار♥̉̉̉ سمن گردشگری آدینه جنوب



ابزار آلات کشاورزی منطقه #بلوچستان

جُگ : ابزاری که در موقع کشت مزرعه برگردن دوحیوان گذاشته می شد که جُگ دارای متعلقات زیر می باشد.

۱- جُگلی ؛ به دوتا چوبی که از،سوراخ های دوطرف جگ در نزدیکی گردن حیوان می بستند

۲- شَلی بَند ؛ به طناب هایی که از زیر گردن هردوحیوان به جگ بسته می شد.

۳- شِیر، به طنابی که نوک شَتَنگ را با آن در وسط جُگ می بستند.

نَنگار یا *لَنگار*

وسیله ای که با آن زمین را زیر و رو کرده و شخم می زدند.که متعلقات آن عبارتند از :

۱- شَتَنگ،همان چوب تقریبا متوسط سه یا چهارمتری که یک سر آن به سوراخی که در راس زاویه و خمیدگی لنگار وصل و سر دومش به جگ بصورت یدک بسته می شد

۲- مُشتیگ ، به آن تکه چوب تقریبا بیست یا سی سانتی که از،سوراخ قسمت بالایی لنگار وصل شده کشاورز برای نگاه داری و هدایت لنگار استفاده می کردند

۳- چِلّ مَرزَگ ، به همان چوبی که در انتهای شتنگ برای قفل و در نیامدن شتنگ از لنگار استفاده می شد

۴- زُبانَگ، همان نوک و زبانه ی لنگار به طرف زمین هست

۵- کَمِیر، همان تکه آهنی که به زبانگ لنگار برای شخم زدن بهتر می بستند

۶- مَنگَل، یا به اصطلاح امروزی همان بَست فِی که کَمیر را به لنگار مُحکم می چسباند.

مرز؛ به همان چوب تخت و محکمی که دو طناب بنام های *سنج* به جُگ برای مسطح و صاف کردن محل شخم استفاده می شد

آرِن

یک چوبی کاملا تخت با ضخامتی مناسب که برای خاکبرداری و بستن بندها ازش استفاده می شده،که دارای یک مُشتیگ برای نگاه داری آن توسط وشخص و سه تا طناب بنام *سَنج* که به جُگ وصل می شوند

کَپاتَگ

یک وسیله بافته شده از برگ خرما و امثال آن به شکل شیپور بوده ودر پشت لنگار بصورت عمودی آویزان و بذرها را دونه دونه در آن می انداختند.

کُٹ

وسیله که شخص بذرها را در آن می گذاشته و به کار ادامه می داده.

چوب وسط خرمن یا *جُوان* مِیر میگفتند

هَنگِرّ ؛ به آن چوب خمیده که کار بیرینگ را انجام میداده به چوب وسط می بستند.

به گاو اولّی که به چوب وسط خرمن نزدیک بوده *بُن داری* و به گاو آخری که کنار خرمن می چرخید *سَرپَرّگ* میگفتند.

#راهنمای_محلی_چابهار

#سفر_چابهار

#کشاورزی_چابهار


سفر کاملا دوستانه به مناطق ناشناخته های منطقه چابهار،کنارک و دشتیاری

جنگل نوردی

دیدن تمساح

سفر به گل فشان های باهو

شنا در رودخانه

پرنده نگری و آشنایی با حیوانات رودخانه باهو

احتمالا به محل آبشخور آهوها هم بریم

تاریخ سفر: پنجم مهر ماه ۱۳۹۸

ساعت و محل حرکت:۸ صبح ، چابهار میدان هیات سه نفره


زبان جدگالی

زبان جدگالی از زبان های رایج در منطقه دشتیاری و باهو و برخی نواحی داخل شهر چابهار مثل محله جدگال آباد و آتش آباد و کنارک و پیشین است که در جنوب استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه دریای عمان قرار گرفته اند این زبان ساختاری کاملاً متفاوت با بلوچی و فارسی دارد. وشباهت زیادی با زبان سندی در کشور پاکستان دارد ولی با آن متفاوت است.

زبان جدگالی زبان قوم جدگال است، که در شهرستانهای چابهار و سرباز و کنارک در جنوب استان سیستان و بلوچستان، یعنی مناطق باهوکلات، دشتیاری، شهرکنارک و شهر چابهار و شهر راسک و سرباز زندگی می کنند. قوم جدگال بزرگترین قوم از اقوام جنوب سیستان و بلوچستان محسوب می شود که خود به طایفه هایی نظیر سردارزهی، بلوک زهی، مبارکی، ابوالفتحی و… تقسیم می شود. *زبان جدگالی در استان هرمزگان هم در دو روستا به نام های خُلص و گتاو در شهرستان بستک بدان تکلم می شود*. در شهرستان میناب نیز روستاهایی وجود دارد که جدگال هستند، ولی دیگر نمی توانند جدگالی صحبت کنند. در کشور عمان جدگال هایی وجود دارند که زبان عربی را تکلم می کنند و زبان جدگالی زبان اول آنهاست. جدگالی زبان مردم این اقوام، یک زبان از زبان اصلی سندی به شمار می رود. زبان سندی زبان رایج در ایالت سند و شهر کراچی پاکستان است که خواهر زبانهای سانسکریت، بلوچی، گجراتی و راجستانی است و به طبع با زبان اردو شباهت های بسیار دارد. از معدود تحقیقات علمی زبانشناختی که در حوزه گویش جدگالی سیستان و بلوچستان انجام شده تحقیقی است که در حوزه جامعه شناسی زبان در دانشگاه اپسالا سوئد بر روی این گویش انجام داده است. در حال حاضر در ایران دو تحقیق یکی با عنوان "بررسی اشتراکات و اختلافات آوایی و دستوری زبان اردو و گویش جدگالی" و دیگری با عنوان "توصیف جامع زبان جدگالی " انجام شده است. گویشوران این زبان در چابهار و اطراف آن از زبان بلوچی تأثیر پذیرفته اند. این زبان بعنوان زبان مادری یک قوم در جنوب شرق ایران در یک منطقه جغرافیایی خاص وجود دارد.در کتابچه آموزش زبان جدگالی تالیف یکی از افراد بومی ساکن چابهار آمده :یکی از اقوامی که روزگاری در تاریخ نام و نشان بزرگی از خود داشته اند قوم جدگال می باشد. گر چه هنوز این قوم زنده و پابرجاست اما چون مردمان آن به زبان و ادب خود توجه ندارند این زبان کم کم به سمت نابودی به پیش می رود. در این کتاب آموزش جدگالی به صورت مکتب خانه ای قدیم آمده است که در آن الفبای جدگالی و معادل بلوچی آنها را ابتدا آورده و سپس چند نمونه آشنایی با کلمات همراه با تصویر ذکر کرده است. این کتاب بیشتر شبیه یک لغت نامه کوچک جدگالی - بلوچی است. جدگال های چابهار و اطراف در عین حال علاوه به زبان جدگالی می توانند به زبان بلوچی هم صحبت کنند. علی رغم سختی کار و مشکلات زیاد فرا روی تحقیق روی این زبان لازم است جهت جلوگیری از زوال این زبان که در بخشی از سرزمینمان ایران بعنوان زبان اصلی استفاده می شود و سابقه زیادی دارد تحقیقات بیشتر زبانشناختی روی آن انجام شود.


تصادف با شتر مسیر درک زرآباد به چابهار مخصوصا شب ها مواظب شترها در این جاده باشید و بیزحمت اگر ماشین از روبرو اومد نور پایین بیندازید.

صاحبان و مسئولان هم فکری بکنند.
صاحب شتر فکر کن اگر شترت با تصادف به کسی خسارت مالی و جانی وارد کرد صددرصد مقصری و نزد خداوند باید پاسخگو باشی.
تصادف مون به خیر گذشت
#تصادف_با_شتر
#راننده_نوربالا
#جاده_درک
#سفر_چابهار
#گواهینامه_پولی



اقتصاد دریا محور از محورهای اصلی توسعه و شکوفایی سواحل مکران است و از همین رو جذب گردشگر باتوجه به وجود 300 کیلومتر آبهای آزاد در سیستان وبلوچستان و اقیانوسی بودن بندر چابهار می تواند راستای تحقق اقتصاد دریا محور مورد توجه باشد.

گردشگری که باتوجه به پتانسیل بالای سواحل شرق چابهار می تواند یکی از جذاب ترین مکان ها دنیا برای اثر در اقتصاد محلی و ملی باشد همچنین اگر به شرق چابهار از جاده ساحلی حرکت کنیم میتوان به سواحل بکر و سنگی برخورد نمود که در جهان همانند وجود ندارند که در در شرق منطقه چابهار کنار سواحل اقیانوس هند بیش از 32 نقطه گردشگری و دیدنی وجود دارد که از 115 کیلومتری ساحل شرقی 70 کیلومتر سواحل صخره ی و مابقی سواحل ماسه ی و مرجانی هستند این خود مزید بر علت جذب گردشگری فراوانی باشد. چابهار با شروع فصل مانسون در تیرماه یکی از شهرهای خنک کشور بحساب می آید که از تهران نیز خنک تر بحساب می آید و این خودش باعث ایجاد اشتغال و مزیت‌های اقتصادی فراوانی برای چابهار به همراه دارد و باوجود اینکه، سواحل مَکٌّران محور توسعه و ترانزیت در منطقه شرق کشور است و بر اساس برنامه ریزی صورت گرفته برای آینده ای نزدیک چابهار در منطقه به قطب گردشگری دریایی کشور هدف گذرای می شود.

منطقه چابهار باتوجه دارا بودن اقیانوس و خلیج و دریا از اهمیتی بالایی برای اقتصاد دنیا دارد که حتی این را در اقتصاد محلی نیز مشاهده نمود بعنوان مثال در سواحل چابهار،کنارک و دشتیاری 12 بندر صیادی وجود دارد که در حال حاضر این دوازده بندر قابلیت گردشگری را دارند که حتی سالانه هزاران گردشگر از بندرهای صیادی گواتر، کنارک و درک دیدن می کنند که حتی در بندر گواتر در نقطه صفر مرزی ایران – پاکستان بیشتر صیادان شغل خود را تغییر داده و به گردشگری روی آورده اند.البته اگر در این زمینه خود مردم بومی با اقدامات و آموزش های فعالین خودجوش گردشگری این حرفه را شروع کرده اند که اگر این روند با سرمایه گذاری کلان همراه شود می تواند زندگی مردم بومی را متحول نماید.

آنچه دیده می شود طبق برنامه ریزی های انجام شده، توسعه سواحل مکران بزودی انجام خواهد شد که از غرب آن گرفته که از روستای درک شروع می شود و اجرای طرح های مختلف گردشگری در روستاهای تنگ و گوردیم و ایجاد اقامتگاه های بین راهی در روستای کهیر مشاهد می شود این خود یک نوید مثبت می باشد.آنچه نشان می دهد که سواحل کنارک یک ظرفیت عظیم در راستای ارزآوری و اشتغال و دارای مزیت‌های اقتصادی فراوان است.

در حوزه پرورش میگو در روستای کلانی یک کار کاملاً صنعتی با تکیه بر دانش صورت گرفته که اشتغال و مزایای اقتصادی این طرح در زندگی روزمره مردم روستاهای اطراف دیده می شود.اجرای طرح ها و پروژه های پرورش میگو، باعث بکارگیری نیروهای بومی منطقه برای اشتغال در این طرح شده است.

منطقه چابهار با بهره گیری از اقتصاد دریا محور و توجه به بخش گردشگری دریایی یک ظرفیت منحصر بفرد در کشور است.مطالعات طرح ساماندهی نوار ساحلی شرق و غرب چابهار باتوجه بوجود بیش از 200 نقطقه گردشگری، با بهره گیری از ظرفیت های موجود دریا و توجه به بخش گردشگری دریایی یک ظرفیت است که باید از آن نهایت بهره برد که در منطقه این مطالعات صورت نگرفته است که باعث عقب ماندن از توسعه منطقه ای منجر خواهد شد.

توسعه زیرساخت های سواحل در تمام جهان محور اصلی شکوفایی اقتصاد مناطقی هست که در کنار دریا قرار دارند چابهار تا حدودی به این برنامه نزدیک هست اما باید تلاش نمود تا با این ظرفیت ها که در کنار اقیانوس هند وجود دارند نهایت بهره را برد تنها جامعه محلی نمی تواند کاری پیش ببرد باید با برنامه ریزی توسعه زیرساخت های گردشگری در نوار ساحلی منطقه و فراهم شدن بستر لازم جهت سرمایه گذاری آسان، شرایط را برای جذب گردشگران محیا نمود.

همه فعالین گردشگری در منطقه چابهار با حمایت منطقه آزاد باید تلاش کنیم تا چابهار به جایگاه اصلی و واقعی خود برسد در این زمینه دانشگاه ها و شرکت های فناوری و دانش بنیان می توانند در زمینه ی تقویت اقتصاد دریا محور و گردشگری دریایی موثر باشند.دانشگاه ها برای طرح توسعه سیستان و بلوچستان علی الخصوص سواحل مکران با فراهم کردن شرایط تحصیل برای دانشجویان بومی زمینه جذب پس از پایان تحصیلات را نیز فراهم کنیم. که این خود باعث شکوفایی گردشگری محلی باتوجه به شناخت مردم بومی از منطقه خواهد بود.

چابهار شهری هست که در شرق آن منطقه دشتیاری و غرب آن شهرستان کنارک قراردارد که از ظرفیت های موجود دریا نام ببریم می توان به صخره وحشت در 5 کیلومتری شرق شهر چابهار نام ببریم که اگر مطالعه دقیقی در آنجا صورت بگیرد می توان با ایجاد زیرساخت مناسب با کمترین تغییر در طبیع بکر آن اقتصاد بومی را دگرگون نمود.

روستای رمین نیز ظرفیت فراوانی برای توسعه دارد که یکی از روستاهای خاورمیانه هست که موج سورای در آن چند سالی می شود رواج پیدا کرده است که اگر دقت شود این ورزش در تابستان هزاران گردشگر داخلی و خارجی را به منطقه بکشاند.

دریاچه صورتی در 15 کیلومتری شهر چابهار کنار ساحل اقیانوس هند بستر مناسب برای اجرای پروژه های عمرانی و زیرساخت ها باشد که اگر امکانات داشته باشیم خودبخود جذب گردشگر خواهد شد بطور مثال دریاچه صورتی هلیر در کشور استرالیا نمونه بارز هست که الگوی مناسبی برای توسعه لیپار وکیژدپ می باشد. البته برتری لیپار اینست دسترسی به آن آسان بوده و سرمایه گذران و گردشگران با امنیت بیشتر به آن نگاه کنند.

برنامه ریزی توسعه سواحل مَکُّران با مزیت اقیانوسی بودن، فعالیت ترانزیتی و منطقه آزاد با محوریت دریا و ارتقاء توان بازدارندگی یکی از جذاب ترین مقصدهای گردشگری هست که هرساله بیش یک میلیون نفر گردشگر از سواحل چابهار دیدن می کنند.

چشم ‎انداز گردشگری آینده چابهار در جنوب شرق کشور امیدوار کننده است، درک اهمیت دریا و نیز تقاضای مشارکت در سرمایه گذاری در سطح منطقه آزاد توسط سرمایه گذاران خوش ‎بین بود چابهار در قلب سواحل مَکُّران به ‎چشم می ‎خورد که در صورت توجه و اجرایی شدن مطالعات و پروژه ها می توان به توسعه صنعت دریا محور و بویژه در بعد گردشگری امیدوار بود.

برای رونق بنادرهای کوچک صیادی در سواحل چابهار نباید منتظر توسعه بود برای مثال اگر به گواتر توجه نماییم بدون دخالت سرمایه های کلان گردشگری بندر کوچک گواتر دگرگون شد چون این روستا دریا داشت و جنگل های حرا البته تمام سواحل چابهار و کنارک دریا دارند اما چرا توسعه گردشگری پیدا نکرده اند چون همت نبوده در این زمینه دو راه وجو دارد اقتصاد را برپایه صیادی ادامه بدهیم و یا گردشگری البته ناگفته نماند بریس هر دو را دارا می باشد هم گردشگری و هم صیادی که مکمل هم هستند،

البته تجهیز و برنامه‌ ریزی مناسب جهت رونق بخشیدن به بندرهای کوچک صیادی در راستای افزایش جذب گردشگری موثراست.

توسعه گردشگری دریایی در سواحل مکران گامی تاثیرگذار در رونق بخشی از معیشت ساحل نشینان است.

بنادر سیستان و بلوچستان در ترابری مسافری دریایی سهم ناچیزی دارند که این یکی از بزرگترین ضعف ها در قسمت صنعت گردشگر دریایی می باشد.

حوزه دریایی نواحی مَکُّران از نظر جذب گردشگر اهمیت زیادی دارند باوجود دسترسی به آبهای آزاد اقیانوس هند و موقعیت جغرافیایی عالی در چهار راه جهانی قرار دارد.

امروزه برنامه ریزی طبق مطالعات جهانی پیش می رود و برنامه بین المللی اینست که گردش گری، مناسب ترین جایگزین برای نفت تلقی می کنند. دریای منطقه چابهار ظرفیت مناسبی برای این امر دارد.


دشتیاری یکی از پرجمعیت ترین مناطق کشور محسوب می شود که تا این لحظه فاقد بیمارستان است و مردم این منطقه در صورت وقوع مشکلات درمانی مجبور به طی کردن مسیر طولانی و سفر به شهرهای همجوار یا حتی خارج از استان هستند.

چرا آخه بیمارستانی که 28 سال پیش کلنگ زنی شده هنوز به سرانجام نمی رسد آنهم سه بار کلنگش به زمین می خورد، دشتیاری من مظلوم هست یا برخی از سادگی این دیار دارند سواستفاده می کنند

دشتیاری با جمعیت بالای 150 هزار نفر آیا حقش نیست که امکانات نداشته باشد من نمیدونم کدام دردم را جار بزنم از آب آشامیدنی تلخش تا غرق شدن دانش آموز وکودک معصوم که چقدر دردناک، من دنبال مقصر نیستم دنبال حقیقتم آیا مشکل از کجاست مردم یا مسئولین؟

آیا برای این سرزمین مستعد کاری نمیشه کرد چرا میشه اما فعال اجتماعی این منطقه کجاست همشون در مرکز شهرستان مشغول هستند آیا اصلا به ذهن شان خطور کرده دشتیاری هم وجود دارد از تلنگ و کوچو بگم یا باهو من از درد میگم از نبود مدرسه و آموزش درست یا جاده هاش!

واقعا حق من کجاست؟ از نبود برق و نوسانات آن در این دما! بنظرم این مردم آنقدر درد دیده اند که اینها به چشم شان نمیاد آنقدر آنتی هیستامین خورده اند که حسایست به سراغ شان نمیاد آنقدر مقاوم نباش کمی درد را تحمل نکن به خودت بیا تا ایده پرداز باشی، خواهان باشی حقت را داد بزنی.

از سوخت نگم که چه سختی باید کشید تا باک ماشین یا موتورسیکلت پر شود.آنهم از اول دشتیاری تا آخرش، یعنی برخی روستاها تا 60 کیلومتر با پمپ بنزین ها فاصله دارند اصلا بگم چه مون شده که داریم به خودمون ظلم می کنیم.

باید گریست که کنار سد و اقیانوس باشی آب نداشته باشی باید اشک جاری کرد که طبیعت بکر داشته باشی اما شغل نداشته باشی. باید فکر کرد لب مرز باشی و بیکار باشم در کنج خونه خوابیده ام و فقط در فضای مجازی هوار میزنم فلان مسئول آیا اصلا خودت کاری کرده ای یا خودت فکر کن به کجا رسیده ای آیا مثمر ثمر هستم یا خیر. عمرم تا کجا کفاف می کند؟

سخت هست بگویم اجدادم یا مسئولین مقصر هستند اول خودت فکر کن برای پیرسهراب چکار کرده ام اصلا پیگیر، آب لوله کشی بریس و پسابندر بوده ام یا فقط در حد یک شعار کوچک در واتس آپ پیام داده ام.

اشک میزیرم برای سرزمینی که بهترین خاک را دارد اما .؟

انور میهن دوست

سیزدهم خرداد یکهزار سیصدو نود هشت


معرفی #ن_نام_آور #جنوب #بلوچستان، دشتیاری

قسمت

اول

درتاریخ بلوچستان کسانی بودندکه همیشه به نیکی از آنها یاد می شود و بعد از گذشت قرن ها هم به دیده افتخار به آنها می نگرند وهمیشه در اذهان مردم این سرزمین جاودانه اند آنها با خودگذشتگی، شجاعت یا اعمال نیک این افتخارات را به نام خود ثبت کردند.در بین مفتخران بلوچستان نقش بانوان هم کمرنگ نبودآنها نیزنقش بسزایی در تارخ این مرز و بوم داشتند هانی ، سمی ، مادر میرکمبر ، مهنازو. نمونه ای این بانوان هستند.

اما #دشتیاری ما هم نیز از وجود بانوان نام آور بی نصیب نبود در #دشتیاری نی می زیستند که با اعمال شجاعانه خویش به افتخاراین سرزمین تبدیل شدند اگربخواهیم به نام و زندگی تمام آنها اشاره کنیم امکانش وجود ندارد اما به تعداد اندک انها اکتفا می کنیم.

بی بی ستی – بی بی چاهگلی جام جدگال – گنج خاتون نوحانی – مریم مادر نواز خان – خداخیر بلوچ –زینب ترکانی – گراناز جدگال – میما جدگال

خداخیربلوچ : خداخیر دختر محمد ساکن کوچو که در بین مردم به (محمد دوزهمی) مشهور بود او با عبدالرحمن ازدواج کرد عبدالرحمن قبل از ازدواج با خداخیر دارای همسری بود که بعلت بیماری فلج شده بود و دارای یک فرزند بود،خداخیر گرچه به هووی خود حسادت نمی ورزید بلکه مثل یک خواهر بزرگ تر به او خدمت می کرد برای همین گذشت او بود تا همیشه سرزبان ها باشد.

بی بی ستی : در فاصله 5 کیلومتری پیرسهراب کوهی بنام « گردویی » وجود دارد که در ضلع جنوبی آن مقبره ای واقع شده که نزد مردم منطقه متبرک است

به اعتقاد مردم منطقه این مقبره متعلق به هفت خواهر از دختران شیخ هارون از بزرگان و اولیا الهی است .گفته می شود که برای جمع کردن هیزم به خارج ازشهر رفته بودند که با تعقیب لشکر ترک ها (شاید مغول ) انها فرار کرده و پای کوه گردویی می رسند درحالی که انها خسته بود و توانایی رفتن نداشتند و لشکر مغول به انها نزدیک شده ، دست به دعا برمی دارند و از خداوند می خواهند انها را در زمین فرو ببرد تا اسیر انها نشوند ،خداوند دعای انها را اجابت و زمین دهان باز می کند وهفت خواهر رافرو می بردو دوباره بسته می شود

هم اکنون این مقبره برای اهالی این منطقه تبدیل به زیاتگاه شده وهرپنجشنبه تعداد زیادی به این مکان می آیند

میما جدگال : میما ساکن رادو پلان و یکی از ن شجاع و نیرومند تاریخ دشتیاری بود که در شجاعات بی نظیر بود میما همیشه مسلح بود و برای دفاع میهن خویش آماده بود گفته می شود در نزد حاکم وقت مقام عالی داشت وبسیاری از مردان زیر دست وی بودند

میما زنی دانا و هشیار بود وشجاعت و نترسی او مثال زدنی بوددر فرهنگ بلوچستان نام زن بسیار حرمت دارد و در مجالس مردانه اسم زن با نامش صدا نمی زدند بلکه با کنیه اشاره می کردند و هرمکانی را با نام زن نامگذاری نمی کردند اما بانو میما چنان شجاعتی داشت که حتی نام یک روستا را با نام وی (رادو میما ) ثبت کرده اند

گراناز جدگال : گراناز ساکن روستای پلان زنی بسیار مهمانواز ،نوعدوست ومردم دار بود در قدیم مسافر یا مهمانی از این منطقه عبور میکرد مهمان این زن دست و دل باز می شدند

او هرگزاز مهمانوازی خسته نمی شد و خم به ابرو نمی کرد او به خاطر همین مهمانوازی و مردم داری مشهور بود و مثال زدنی شد/دشتیاری

ادامه دارد.


چطور شروع شد یادمه اولین بار در بهار سال ۸۹ از طریق فیسبوک یکی از لیدرها به اسم آقای رامین از تهران با من تماس گرفت و خواست راهنما شون باشم و به آنها اسکان بدهم گفت ون داریم و ۱۷ نفریم گفتم آقا من از طریق تلفنی کمک تان می کنم این شد سرآغاز شروع فعالیت گردشگری ما،دیدیم لذت خاصی در آن هست یا نه اصلا چیه!گذشت تا گذشت تا اینکه با تورهای مختلف همراه شدیم راهنمایی کردیم مطلب می نوشتیم تا بعدش بهترین تور عمرم را با همکاری دوستان برگزار کردیم دانش آموزان کم بضاعت و نخبه منطقه دشتیاری را آوردیم چه لذتی داشت.

البته ناگفته نماند در این بین بهترین مشوق هایم جناب آقای شهاب شهیکی و خانم سمیه درک زاده رو نباید فراموش کرد الان به جای رسیدیم که تجربه کسب کردیم حرفه ای شدیم حرف برای گفتن داریم کلی نیرو آموزش دیده به جامعه گردشگری منطقه تحویل دادیم این راه لذت بخش هست اما سخت و طاقت فرسا می باشد.

#چابهار #تور_لیدر_چابهار #تور_آفرود #راهنمای_محلی_چابهار #تالاب_لیپار #کوههای_مریخی #خط_آخر

@shahab_sheihaki

@somaye_dorakzadeh

@chabahar_safar.ngo


دره اجنه در بخش دشتیاری شهرستان چابهار آنقدر ناشناخته و مرموز هست که در اول ورودی آن حس ترس به آدم دست می دهد این دره به گفته اهالی جن و ارواح سرگردان دارد.

در منطقه چابهار هنوز جاهای ناشناخته گردشگری زیادی وجود دارد.

#دره_اجنه_چابهار

#چابهار

#دشتیاری


سواحل شب تاب اقیانوس هند در منطقه چابهار که موج ها نور خاصی از خود منتشر می کنند که باعث شگفتی می شود.این پدیده بیشتر در پاییز و زمستان رخ می دهد حتی در برخی از شب های بهار نیز دیده خواهند شد وجود فیتوپلانگتون ها باعث ایجاد نور آبی رنگ می شود.

این ویدیو در باغ لیپار چابهار گرفته شده است.

@chabahar_safar.ngo

#chabahar

#سفر_چابهار

#تور_لیدر_چابهار

#تور_چابهار

#شب_تاب

#فیتوپلانگتون


گاهی اوقات دستانتان را تمیز بشویید وبا دست غذا بخورید.غذا خوردن بادست سبب میشودانرژی بیشتری از غذا دریافت کنیدوهمینطور غذا برای شما لذیذترمیشودمخصوصااگرکم اشتها هستید.

اگر میخواهید لاغر شوید بدانید خوردن غذا با دست سبب کاهش سرعت خوردن می شود همچنین باعث زودتر سیر شدن شده واز پرخوری جلوگیری میکند.

این سنت هنوز در منطقه بلوچستان حفظ شده است.

#سفر_چابهار

#راهنمای_محلی_چابهار

#فرهنگ_بلوچی


شاید به بازار میوه شهر چابهار یا باغات میوه های استوایی آن سر زده اید، درختان و میوه‌های لوکسی را می بینیدکه نه تنها اسمشان را نشنیده‌اید، بلکه قیافه‌شان هم برایتان عجیب است. که شنیدن نام یا دیدن میوه های استوایی ذوق زده خواهید شد.

موز،انبه،پاپایا،زیتون بلوچی(گواوا)،بیدام،نارگیل،آناناس،کلیر،چیکو،ترکیل،آکبی،کارامبولا،سیب زمینی شیرین،هندوانه،رامبوتان،لیمو ترش،کاکتوس،کنار،آلوئه ورا،آووکادو،خرما اینها قسمتی از این میوه ها هستند.

#سفر_چابهار

#راهنمای_محلی_چابهار

#میوه_های_استوایی


انالله و انا الیه راجعون

ضایعه درگذشت مرحوم حسین علیمرادی موسس و مدیرعامل موسسه دست یاری به دشتیاری دراثر حادثه دلخراش تصادف درحین سرکشی از مدارس دشتیاری را به خانواده محترم، مردم شریف دشتیاری، خیرین و جامعه فرهنگی تسلیت عرض نموده برای مرحوم علو درجات و برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل از درگاه خداوند متعال مسئلت داریم.


تور

فیتوپلانکتون ها

ستاره شناسی

تماشای شهاب

دورهمی و آتش روشن کردن

شیرچایی و چای آتیشی

مکان و زمان: متعاقبا اعلام خواهد شد.

رفت ساعت 20

برگشت ساعت 1 بامداد

سوم بهمن ماه ۹۸

لیدر مجرب

وسیله نقلیه: -

مکان حرکت: چابهار

ظرفیت: ۱۶ نفر


تور یک روزه کوههای و سنگ های بُرسر


دورهمی

گشت ها:

دیدن سنگ های عجیب رنگی و مرتب در دل طبیعت

بازدید از باغات میوه های استوایی

خدمات:

ماشین سواری

نهار کباب و غیره

انجام بازی های گروهی در تور

چای آتیشی و شیرچایی و سیب زمینی آتیشی

لیدر حرفه ای

حرکت :

جمعه ۹ اسفند ساعت ۸:۱۵ صبح رفت از چابهار

ظرفیت: ۱۵ نفر

عکاس اختصاصی

قیمت: در خاص پیام بدهید

تذکر:

سختی سفر درجه سه می باشد و میان وعده ها هم بر عهده مسافران عزیز می باشد.

تور غیر قابل کنسل است.

وسایل لازم:

کفش مناسب_لباس مناسب فصل_زیرانداز شخصی_لیوان شخصی_تنقلات_دارو های ضروری_بطری آب_چهره ی خندان

ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:

https://www.instagram.com/chabahar_safar.ngo


سفرهای ناشناخته سنگ های بُرسر کهیر (قسمت دوم)

در یک ضد حال گرم نیم روز، که به خودم دیده بودم سمیه هنوز در خواب سکوت بود و بیدار کردنش سخت، از منطقه بیرون اومدیم خورشید درخشان از ادامه سفر را منع مون نمی‌کرد، راستی مجید که در سفرمون بود ازش خبری نداریم و نداشتیم بنده خدا رفته یک گوشی سایه برای خودش لم داده تا روز دیگر را در سفرهای ناشناخته تجربه کند اون همیشه پایه بود و بیشتر سفرهای ناشناخته را با ما میومد اون میانسال و از لحاظ چهره پیر بود ولی همیشه نوید زندگی و تلاش بود و ازش چیزهای زیادی یاد گرفته بودم.

فرزانه نیز با آهنگ زیبای زندگی در طبیعت هم آواز شده و جیب های خود را پر از سنگ کرده، البته برای این قسمت خوابهایی دیده که من همه آنها را جمع کردم و پروندم، عرفان همه جا را نیز جابه جا کرده، و تا اشعه های گرم خورشید بدون چشمداشتی اون را آفتابی کند.

کم کم بچه های بطرف ماشین میرفتند هم از مجید و مریم خانم خبری بگیرند و بعضی ها هم در حیرت طبیعت بودند و گرمای آفتاب را در آغوش می کشیدند و به تماشا نشسته بودند و پاهای خسته خود را به غوغای درون خاک نرم و داغ شن های کوههای مریخی و ذهن پرتلاطم خود را به آسمان آبی بیکران سپرده و با قدم زدن برآن در خیالات خود غرق شده بودند. تصمیم گرفتیم سریع تر جمع کنیم و بریم بطرف کهیر ، طول روز باید نهار هم درست میکردیم و در ماشین ها بعد نوشیدن آب سوار شدیم اما یکجا دیگر از سنگ ها مونده بود که قرار شد به کسی نشون ندهم اما اونجا رسیدیم عجیب بود که سنگی که رنگارنگ بود سرجاش نبود همه همسفران کم کم، از ماشین ها پیاده شدند و به کمک من آمدند و نازنین گفت شاید جا را اشتباهی اومدید گفتم محال است اینجا دنیا سرم خراب شد و یک سنگ دیگری اونجا بود اما چه کسی برداشته بود خدا داند و محافظش باشد ای کاش طبیعت را خراب نکنیم و دست نزنیم و هرکسی آن را برداشته خواهشاً سرجاش برگرداند همه بچه ها ناراحت بودند و پیشنهاد کردند آن یکی سنگ رنگی که آنجا بود با خودم بردارم و ببرم تا کسی دیگر آن را نبرده. همین کار را هم کردم.

به حساب دوستی آرام و بی صدا و بدون درنگ به ماشین بردمش. باز هم سنگ های دوست داشتنی، به زحمت آنها میلیون ها سال پیش شکل گرفته بودند رها کردیم و راهی ادامه سفر شدیم اگر چه فکر می کنم تعدادی از آنها هنوز در گوشه های از طبیعت جا خوش کرده باشند.

داوود هنوز ساکت بود و مثل سمیه حرف نمیزد حقیقت او اولین سفر را با ما میومد هنوز با بچه ها گرم نگرفته بود بنظرتان چرا این منطقه شکل گرفته و پر از سنگ های رنگی و فشار هوا نفس گیر و گرم هست؟!

مسیر برگشت بطرف جاده اصلی کمی سخت بود و فکر میکردم فاطمه با تیبا نتونه بیاد اما برعکس تصور من راحت از مسیر سخت عبور کرد و خود را بمن رسوند در این وسط حسین هم تا جاده را رفته بود البته ورودی جاده را مسدود کرده اما نمیدونست من مسیرهای اون منطقه را مثل کف دست بلد هستم و از مسیر بغلی به راحتی عبور کردم و ترفند و شیطونی او را زدم خراب کردم.

ساعت حدود ۱۲:۲۰ بود که به باغات روستای چهاربیتی کهیر رسیدیم و آنجا انواع درختان میوه های استوایی قد علم کرده بودند می توان درختان بیدام،انبه، زیتون بلوچی ( گواوا)،کنار،لیمو، توت، پاپایا، موز، چیکو و . دیده می شدند تا آخرین باغی که راه داشت رفتیم و همیشه تورهای گردشگری تا آنجا می آیند و همه جا شلوغ بود.

بعد از اینکه آنجا رسیدیم حسین،اسلام و امید رفتند تا یک جای خوب برای اطراق پیدا کنند تا بساط های مون را آنجا بزاریم تا کبابی به رگ بزنیم

با اشاره امید همه وسایل های مورد نظر را با خودمان برداشتیم و به حرکت در آمدیم به همراه بچه ها صمیمی کنار هم راه می‌رفتیم و هرکسی یک چیزی با خودش در دست گرفته بود بازهم غرغر فرزانه شروع شد چون قبل رسیدن ما تراکتور آنجا را شخم زده و در عین حرکت گردوخاک بلند میشد او هم اذیت شده و غر میزد.

همه با نیشخند جوابش را میدادن البته فاطمه هم همراهش شد.

منطقه کهیر فوق العاده زیبا هست در یک سمت، کوههای مریخی مانند عمارت بزرگ ویران شده ای که تنها بقایایی از برج و باروی آن باقی مانده باشد خودنمایی می کنند و در سمت دیگر جاده ، دشتی که نشان می داد در زمان مهربانی بیشتر آسمان و سهم بیشتر آنان از قطرات آبی آب برای خود دشتی بود بسیار زیبا همچون دختران نوعروس تازه به خانه بخت رفته که روزگار آن را خشک و چروکیده کرده بود. قطعا اگر کمی به صدای نحیف از چاه درآمده اش گوش جان می سپردی می شنیدی که می گفت که من و کوه روزگاری مهربانی را بی واسطه و بی دلیل بهم می بخشیدیم و برای خود دشتی زیبا بوده ام. اما برای شنیدن ناله های بی رمقی که از لبان خشکیده ترکیده خورده بدون آب بیرون می آمدند. با همه اینکه دشت طراوت را همراه داشت و سرسبز شده بود ولی همچنان در کنار عمارت به هم ریخته سنگهای برش خورده در برابر سیلی تند باد و باران جلوه نمایی می کرد.

برای رسیدن به مقاصد خود باید تلاش کرد و نباید به حریف ضربه زد اینکه شکست ها باید خورد من همیشه از مجید یاد میگیرم اما بعضی چیزها را هم بهش میگم او در میان ما تک هست برعکس بقیه دوستان او تجربه دارد از این رو ما زمان بیشتری داریم تا بهش برسیم تا از راهنمایی او کمی در مورد خودمان فکر کنیم، مردم ، آداب، سنن، فرهنگ، هنر و طبیعت همه در طول سالها شکل گرفته اند باید بهشون احترام بگذاریم،

همه خوشحال بودند و پزم چایی و غذا برپا شده بود انگار یک مجلس خانوادگی برپا شده ، این وسط مرضیه و نازنین همش اینطرف آنطرف می‌رفتند و عکس می‌گرفتند و در بین مون آقای اعلایی کمی موذب جلو میداد ولی بهتر از سمیه و داوود حرف میزد.

کباب ها آماده شدند اما این وسط مرضیه گیاهخوار بود اصلا دست به گوشت نمیزد برای سفر قبلی که همراهمون بود داستان ها داشتیم از سالاد الویه گرفته تا هزینه و غیره، و نهار خوردیم صاحب باغ هم چند نوع میوه برای ما فرستاد اما نمیدونم کجا و چی شدند خدا بداند؟!

فاطمه دخترخوب و جالبی بود، سفرهای زیادی هم کرده بود اما نوع سفرش با داوود و سمیه که با همه متفاوت بودند. فرق داشت در سفر سکوت کشنده هست، خلاصه مسیر ادامه داشت تا عصر به آنجا بودیم و به داخل باغ موز و پاپایا رفتیم و همه عکس گرفتند و بعد با اشاره من همه حرکت کردیم تا اینکه صاحب باغ صدامون زد میوه با خودتان هم ببرید و از باغ جمع آوری کنید خدایا مثل مغول ها حمله شد بازهم تذکرات من جواب نداد.

اما بعد از این همه مسافت، گفتگو در مورد همه، تنها چیزی که همه چیز را برطرف می کند رضایت هست و برخی از بچه ها مثل نازنین، فاطمه، حسین، مرضیه و فرزانه هنوز انرژی داشتند. و میخواستند این سفر لذتبخش ادامه داشته باشد.

این دفتر خاطرات همیشه ادامه دارد .


فرزانه هیچ انتظاری از کسی ندارد و این نشان دهنده ی قدرت من اوست مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است

جای فاطمه هیچ جا

خالی نیست حتی در قلب پریشان او كه در سایه تو نشسته است.

عذر خواهی های من همیشه بدان معنا نبود که من اشتباه کرده‌ام و حق با تو بود. گاهی عذر خواهی ها بدان معنا بود

که آن فرزانه را نگاه بیش از غرورش

برای همه ارزش است

فرزانه آشوب می کند اما همین هم قشنگ است و همه آشوب های او را دوست دارند

فرزانه بمون و دلشکسته ها روحیه امید بده

اون شهاب هست و دلبر

من عذر میخواهم با شرمندگی

این روحیه خوب همه مون هست فرزانه آشوب کن تو نازنینی


سفرنامه ناشناخته ها

بعد یک هفته برنامه ریزی و تبلیغ تور به سفرهای ناشناخته سنگ های رنگی برسر کهیر روز جمعه نهم اسفند ماه ۹۸ در منطقه آزاد چابهار ساعت ۹ جمع شدیم

صبح ساعت هشت بیدار شدم و به دنبال امید رفتم ولی اون با تنبلی بیدار نشده بود گفت پنج دقیقه بعد بیا دور زدم رفتم کمی برای سفر خرید کردم یهو این وسط سمیه زنگ کجا برم گفتم کجایی گفت فلان جا گفتم وایستا میام دنبالت بعد پنج دقیقه داوود زنگ زد گفتم آماده باش میام دنبالت.

بعد خرید رفتم سراغ امید سوار شدیم رفتیم یخ گرفتیم و امید رفت سوپر مارکت باز هم خونسردی زیادی امید کلافه ام کرده بود گفتم سرش داد بزنم اما غر زدم.

با خنده پاسخ داد میدونستم عادتشه بعد رفتیم سمیه را سوار کردیم حرکت کردیم قسمت خونه داوود و حرکت بطرف منطقه آزاد چابهار.

این وسط حسین همش زنگ میزد

اگر چه بیست دقیقه دیر رسیدیم با تاخیراتی که امید و سمیه کرده بودن در کل همه را بیخیال الان باید ببینی کی رسیده کی هنوز نیومده

فاطمه با خانواده و ماشین خودش اومده بود مرضیه هم بود

حسین،مجید،اسلام هم بودن فقط نازنین، رسول، ستاره نیومده بودن بعد پنج دقیقه نازنین رسید چون سری قبل هم اومده بود با خوی هم آشنا بودیم البته نگم رها کردن سفرهای ناشناخته در کل برای کسی که یکبار بیاد سخت و آزار دهنده هست اما خستگی دارد تجربه کسب می کنی هوش را از سر میبره، در حالی که امروز قرار بود به جایی بریم که خیلی مبهم و ناشناخته بود اما به بچه ها گفتم جمع شید همه را توجیه کردم خلاصه اتفاقات سفرهای ناشناخته گل فشان های باهو اتفاق نیفتد

نظاره گر بودم شاید بقیه دوستان برسند اما خبر رسید رسول و ستاره نمیان!

خلاصه خداروشکر کردم چون اصلا جا نداشتیم

نازنین دختری پرانرژی و در تلاطم بود و با مرضیه دوست بود.

خورشید با نوازش خود گفت حرکت کنید برویم امروز چی می شود.

سمیه اولین بارش بود به سفرهای ناشناخته میومد چشمانش می گفت بامن حرف نزنید این دختر تا آخر سفر سکوت کرد کلا انرژی مثبت نداشت.

ولی گویی جسمش نیز تمایلی به حرکت نداشت اینرو از چشمانم هم میفهمیدی.

فاطمه انگار این وسط با مرضیه دوست شده بود بهش گفتم دست بردار تو با خانواده اومدی.

لبخندی زدم و گفتم همه سوار شید فاطمه راننده بود مادرش، فاطمه۲،فرزانه (خدا نکنه گیر این دختر بیفتید هر چی بگم در موردش کم گفتم)، عرفان در یک ماشین سوار شدند

حسین راننده ۴۰۵ بود با مجید،اسلام، داوود و امید همسفر شدند.

اما من با نازنین، مرضیه، سمیه و آقای علایی سوار پروتون شدیم. علایی را وسط راه سوار کردیم

روی هم ساعت ۹:۲۰ حرکت کردیم اما فکر شهاب ولم نمی‌کرد وسط راه یک منطقه سرسبز نزدیک بانسنت توقف کردیم و از چرای گاوها فیلم و عکس گرفتیم.

حدود ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه به محل سنگ ها رسیدیم منطقه همه جا سبز بود و پر از گل و گیاه،

ولی شیطونی کردیم حال حسین را گرفتیم اول من شروع کردم و دور تا دور ماشین حسین را پر از گردو غبار کردم بعدش فاطمه شروع کرد حسابی حال حسین را گرفتیم نگم این منطقه کمی مسیر سخت رو آفرود دارد اما دم فاطمه با اون رانندگی اش گرم بهش نمره بیست باید داد.

بازدید را شروع کردیم، بدتر از این نمی شد که بچه ها هرچی سنگ می دیدند برمی‌داشتند تهدید من هم کارساز نبود تا اینکه کاری کردم همه سنگ ها را گذاشتن سرجاشون. امید با دوربینش غرق در عکاسی بود همه را ول کرده بود محو عکاسی و سنگ ها.

ناگفته‌ نماند من و امید ۱۸ سال باهم رفیقیم در واقع استاد بنده هستند و دومین وبلاگ نویس تاریخ چابهار هستند.

خوشبختانه همه سنگ ها را گذاشتن و بازدید از انواع سنگ و مرتب و رنگی در طبیعت حدود یک ساعت و نیم طول کشید منطقه سنگ های بُرسر فشار هوا کافی نیست و نفس همه بریده بود و برخی ها می گفتند برگردید

در حقیقت فشار زیاد در منطقه باعث شده بود همه تشنه بشن و از ماشین حدود یک کیلومتر فاصله داشتیم اما کسی متوجه نمیشد که با تلالو زیبا خورشید تابان، نرمی زمین زیرپاها و سفتی سنگ ها و فسیل های استخوان و انواع صدف چه باید کرد اصلا این منطقه چیست چرا اینجا آنقدر نرم و سنگ های رنگی و مرتب هستند؟!

وسط این همه زیبایی کوههای مریخی یک نهر از دل طبیعت رد می شد و پر بود از گل ها.

رقص شوق بچه ها تموم نشده بود که فاطمه۲ برگشت اما به کدام سمت؟؟؟!

خلاصه پس از یک غافلگیری و نقش عمیق و گریز مسیرش را عرفان بهش یادآوری کرد.

سمیه هنوز حرف نزده بود داوود هم همراهش بود.

ادامه دارد.


سرگرمی ام شده جدل باتو من تکراری خسته ام از جواب های جنجال تو، تو مشکل درست کن و من قائم

دلم می گیرد بعضی موقع من هم انسانم، چرا انور نمی داند بی او هم می شود زندگی کرد،جز این زندگی مگر هم هست

امشب فازش چیه همش سراغ غم می رود تــو هم تلخی ولی من تلخی را نیاموختم فلجم کن

که در کودکی مانده ام

غافل از اینکه این بار تلخی تـو دلم را داغون کرده

تو را مثل بارون…کسی خیس می شود آن اشک من هست در این قطرات برای اولین بار آهنگ و سیگار و سم، مرگ لذت بخش است

چرا غمگینی دلم؟

تو را برای شکستن سرشته اند…!

می‌دونم بی پناهی دلم باران میزند زیر آوار کسی بمانی

که قرار بود تکیه گاهت باشد اما شد ویرانگر تو بدترین درد اینه که، کنارت شلوغه اما خودت در خلوتی و بخواهی با یکی درد و دل کنی همش سرزنش و نصیحت یکی دیگه دلش میخواد باهات باشد اما حق ندارد ولی . . .

هیچکس و تنهایی قدم زدن زیر بارون شهر . . .

ای خـدا

چرا دل من آایمر نمی گیرد

تـَـخــتـه شود این نفس من،‬‬

من چه میدونستم تنهایی چیست دلتنگی چیست تو خوب یادم دادی.

برای کشتن انور مرگ ترسناک نیست ترسناک تر صدای نعره مردی هست که ندارد پاکتی که توی دلت زنده کند پیش بچه ی باید روزی هزار بار بمیری . . .

اگر امیر نبود کارها میکردم اما تو دستم را با رعد بستی

می ترسـم همه بعد من مثل او باشند تو صدا بزنی بابا. . . !

دیگه جوانی ام پا نمیگیرد روزهای سخت تر میگذرند.!

شـک نـدارم انور سفره ی دل را وا کند همه سیر می شوند …!

کاش امشب بارون نبود

کــآش فقـــط تو شکاک نبودی . . .

وقتی بغـــض میکردم . . .

بغلــــم میکردی و میگفتی . . .

ببینــــم چِشــآتو . . .

منـــو نیگـآ کُن . . .

اگه گریــــه کنی قهر میکنـم میرم نه اینکه جنجال برانگیز است

عمریست در هوای تو از آشیان جداست . . .

انور ۱۹ اسفند ۹۸


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پژواک شرق روستاي زيباي پلام مرجع مقالات رسمي کرم پودر مطالب علمی . مرکزمشاوره روانشناسی پویش جکستان شهید حسین محمدی آبقلعه نمایندگی بیمه ایران دوچرخه برقي